مقالات موسیقی - مسعود پورقریب



آرنولد شونبرگ و آهنگسازی ددکافونیک

 

Arnold Schonberg

&

Dodecaphonic composing

 

 

 

پژوهشگر : مسعود پورقریب

 

 

به طوری که در کتاب های مختلف تاریخ موسیقی آمده است: آرنلد شنبرگ» در سیزدهم سپتامبر ۱۸۷۴ در شهر وین» پا به عرصه وجود گذاشت ولی متأسفانه در سن هشت سالگی پدرش را از دست داد، با این حال و با توجه به عشقی که در نهادش به ودیعه گذاشته شده بود در دوازده سالگی شروع به آموختن ویولون نمود و با پشتکاری که داشت او را به عنوان نوازنده در ارکستر مجلسی مدرسه پذیرفتند و در مدت کوتاهی توجه اولیای آنجا را به خود جلب نمود. در این مدت آهنگ هایی نیز تصنیف کرد تا این که به یکی از آهنگسازان به نام زملینسکی» برخورد کرد. به زعم همان تاریخ نویسان، این آهنگساز به محض آن که به استعداد فوق العاده شنبرگ» پی برد به آموزش کمبودهای او در زمینه مبانی موسیقی مانند کنترپوان پرداخت

شنبرگ» در اثر دوستی با زملنیسکی» با روش آهنگسازی واگنر آهنگساز بزرگ آلمانی (۱۸۸۳-۱۸۱۳) و ابتکارات برجسته و نوین او مانند لایت متیف» هسته مرکزی درام واگنری در اپراهای معروف او مانند حلقه نیبه لونگ» که شامل اپرا»های چهارگانه طلای راین» و الكوره»، زیگفرید» و غروب خدایان» (که طی چهار شب متوالی اجرا می شود) و خوانندگان استاد و تان هیزر و تریستان ایزلده آشنا شد .

همین امر سبب جرأت او در ابداع روشی که بعدها دد کافنیک  نامیده شد گردید و باعث شد تا این شیوه جدید را پایه گذاری کند. دوستی او با زملینسکی باعث شد تا بعدها او ازدواج کند. در اثر تشویق این خواهر و برادر در سال ۱۸۸۹ چند قطعه آوازی و در سال ۱۸۹۷ اثر موسیقایی خود کوارتت در رماژر» را تصنیف نمود و با این که مورد اقبال شنوندگان قرار نگرفت پس از مدتی تصنیف اثر اخیر باعث شد که تازه به دوران رسیده ها او را نیز به عنوان یک آهنگساز جدید بشناسند. چند سال بعد یعنی در ۱۸۹۹ سكستت» او به نام شب روشن» یا شب دگرگون» که یکی از آثار برجسته او به شمار می رود تصنیف شد. در نخستین شب اجرای این اثر، حضار به خاطر ترکیب عجیب و نامأنوس اصوات با صدای بلند خندیدند و همهمه آنها به حدی بود که نوازندگان به خاطر سوت و فریاد اعتراض آمیز جمعیت، دست ازکار کشیدند. به همین دلیل شنبرگ، بر اثر تنگدستی ناگزیر به برلین مسافرت کرد و به کمک دریشارد اشتراوس، به شغلی دفتری در کنسرواتوار برلین مشغول شد. پس از مدتی شنبرگ، به فکر تصنیف موسیقی آوازی عظیمی به نام ترانه های گوره افتاد که پس از ده سال به پایان رسید. این اثر یکی از آثار به شیوه رمانتیک بود که او را (از نظر تازه به دوران رسیده ها) در وین به مقامی که واگنر در آلمان به دست آورده بود رسانید. از آنجا که شنبرگ، به خاطر احساس نوآوری در وجودش همیشه تمایل به خلاقبت های بیشتری داشت در سال ۱۹۰۳ به تصنیف چند اثر مجلسی شش آواز با همراهی کوارتت زهی و ارکستر در ر مینورتصنیف نمود که با توجه به روش موسیقی شناسان آن زمان، شيوه آثار او را به عنوان کلاسیک نوین، معرفی کردند. آشنایی شنبرگ با نقاش بزرگ اکسپرسیونیست باعث شد که آثار اپوس یازده و پنج اثر ارکستری او رنگ و بوی اکسپرسیونیستی پیدا کند. یکی از آثار برجسته او که نوآوری بیشتری در آن به کار رفته بود پی یری مهتابی است که در سال ۱۹۱۲ اجرا گردید۔

شنبرگ، در آخرین دوران هنری یعنی حدود ۴۰ سالگی خود سعی کرد با روی گردانی از موسیقی تنال، که تا آن موقع مورد استفاده بود آثاری تصنیف کند که هیچ مقام و مایه ای در آنها احساس نشود.

در نتیجه، این شیوه را در سويت» اپوس ۲۳ و سرناد» اپوس ۲۴ خود آزمایش کرد و آن را آتنال» یعنی بدون تنالیته» نامید. او این روش را که موسیقی سریال» نام داشت به شاگردان خود آلبان برگ» ۱۹۳۵ - ۱۸۸۵ و آنتن وبرن» ۱۸۸۳ - ۱۹۴۵ نیز آموخت و آنها نیز به نوبه خود با تقسیمات دوازده نیم پرده در سری» های شش، چهار و سه نتی و ایجاد ارتباطات منطقی و ریاضی در میان آنها تغییرات نوینی را در این شیوه به وجود آوردند.

 وجود عوامل گوناگون در طبیعت و برخورد و شناسایی آنها باعث آگاهی هایی شده که انسان در طی تاریخ راه خود را از میان بیراهه های پر پیچ و خم و گمراه کننده آن پیدا کرده و خود را به زندگی سالم تر و مرفه تر رسانیده است. این آگاهیها که برای بشر پس از گذشتن قرنهای متمادی، به تدریج در گذر زمان در مراحل کودکی - نوجوانی - جوانی و پختگی و میانسالی با معرفت حسی آغاز شده و بعدها به معرفت سطحی» و سپس به معرفت علمی» و در پایان به معرفت فلسفی» رسیده فقط به خاطر حس کنجکاوی او بوده که در نتیجه باعث اعتلای بیشتر سطح دانش و فرهنگ او شده است.

مختصر اینکه دوازده گامی (دوازده صدایی ) شونبرگ یا ددکافونی از جهت آهنگسازی براساس مجموعه ای از ۱۲ گام در میزان کروماتیک قرار می گیرد به شکلی که در زمینه اصلی آن هیچ یک از نتها تکرار نمی شود، یا هیچ یک ردیف ها و مجموعه ها {سریال ها} (موسیقی سریال از همین جاست). به این ترتیب هیچ یک از نت های ساده بر دیگری برتری ندارند. این مجموعه اصلی، ردیف نت ها، برحسب خوی و رفتار تم یا موتیف عمل می کنند، و از سه طریق خود را بیان می دارند. می توانند سر و ته باشند ، وارونگی ، قهقرایی باشند یا برگشت. این ها همه شکل های آینه ای هستند، چیز تازه ای نیستند، تصویری در آینه. باخ در مجموعه هنر فوگ، و جاهای دیگر به کار برده. آنچه شونبرگ دنبالش می گشت، همان بود که باخ می جست : دست یافتن به وحدت کامل در یک ترکیب موسیقی. شونبرگ احساس می کرد که این روش نوین مبتنی بر ادرا ک کامل و جامع فضای موسیقی است. ولی به هر حال موسیقی نوشته می شد، با تمام شیوه ها، و شونبرگ اصرار داشت شنونده و آهنگساز هر دو باید شیوه ها را فراموش کنند، و موسیقی را به عنوان موسیقی بشنوند و قضاوت کنند. گفته است : اغلب درست نمی توانم توضیح دهم : کار من ساختن موسیقی ۱۲ صدایی است نه ساختن موسیقی ۱۲ صدایی.»

این موسیقی نو اصولا افقی براساس كونترپوان بود و مانند رمانتیکها عمودی هارمونیک نبود. بستر ملودیکش مقطع و منفصل بود که کرانه پهن داشت. ردیف صدا به شکلی آرایش می یافت که احساس هارمونی سه وجهی (شیوه سنتی هارمونی های ردیف سوم) دریافت نمی شد. شونبرگ مجبور شد این قاعده را بشکند. ساز و آواز در پرده های غیرمعمول قرار می گرفتند. آخرین موومان قطعات پیانویی اپوس ۲۳ اثر شونبرگ و بخش هایی از سرناد که هر دو در ۱۹۲۳ ساخته شد شامل این عناصر ۱۲ صدایی بود؛ و سویت پیانو (اپوس ۲۵) که آن هم در ۱۹۲۳ به پایان رسید از سر تا ته ۱۲ صدایی بود. (منتقدان و پژوهندگان انگلیسی به جای عبارت موسیقی ۱۲ صدایی، تنها ۱۲ صدایی را استعمال می کنند. شونبرگ هم در نامه ها و مقالات خود که به زبان انگلیسی نوشته است۱۲ صدایی می گوید. مشکل در واقع از واژه آلمانی تن است که می تواند صدا یا نت ترجمه شود.)

نگاه انتقادی :

در آغاز قرن بیستم، مردم اروپا شاهد تغییرات و تحولات بسیاری، نسبت به  قرون گذشته در زمینه اوضاع اقتصادی، اجتماعی و ی بودند و چون هنرهای گوناگون معمولا آینه تمام نمای افکار و احساسات طبقات مختلف اجتماع هستند، در جریان این تغییرات و تحولات اجتماعی ناگزیر هر یک از آنها به نحوی به وسیله هنرمندان نوآور» دچار دگرگونی شدند.

در ابتدای این قرن، هنرمندان با ایجاد شیوه های مختلف و گوناگون و بسیار متفاوت با شیوه های هنری گذشته در زمینه خلق آثار هنری،  دوستداران هنر را که تازه با شیوه های هنری گذشته آشنا شده و از آنها دچار لذت می شدند، متعجب و بهت زده ساختند. واگرایی» آثار موسیقایی این دوره نسبت به آثار گذشته چندان عجیب و غریب بود که اجرای آثار موسیقایی اغلب با اعتراض شدید مخاطبان روبه رو میشد.

شنبرگ میان سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۲۰ (حدود چهل سالگی) با خلق آثاری، این مکتب را پایه گذاری کرد. آلبان برگ» و آنتن وبرن» شاگردان وی نیز به زعم تاریخ نویسان روش او را با خلق آثاری برجسته با استفاده از ابداعات و ابتکارات شخصی خود دنبال کردند.

در آهنگ سازی با این شیوه نوین، چون از دوازده صدای گام کروماتیک» استفاده می شود، آن را پان کروماتیک» یا دد کافنیک» می نامند.

 

 

 

 

 

منابع :

مصطفی کمال پورتراب – فن آهنگسازی به شیوه ددکافنیک

هرولد شونبرگ – سرگذشت آهنگسازان بزرگ – ترجمه پرتو اشراق



Francesca caccini
فرانچسکا کاچینی

 
 مسعود پورقریب
 
 
فرانچسکا کاچینی(1587-1641)آهنگساز، نوازنده لوت، شاعر و معلم موسیقی در ابتدای دوره باروک بود.همچنین او را با لقب کاچینا هم میشناسند.او دخترجولیو کاچینی ، آهنگساز مشهور آن دوران بود .تنها اجرای اپرای او در سوم فوریه 1625 بنام اپرای آزادی روگیرو در فلورانس با لیبرتویی ازفردیناندا ساراچینلی به روی صحنه رفت . او را به عنوان قدیمی ترین اپرا نویس زن در جهان میشناسند .
کاچینی در فلورانس به دنیا آمد و اولین دروس موسیقی را نزد پدرش فرا گرفت .بر اساس اسناد قدیمی ، در ابتدا همراه ش ستیمیا به اجرای آواز میپرداخته . در سال 1602 همراه با گروه پلی کرال پدرش و با حضور خواهر و همسر پدرش در کلیسای نیکلای شهر پیزا آوازی عالی را اجرا کردند .
فرانچسکا در کودکی همراه با پدر ، برادر ناتنی ، خواهرش و دیگر شاگردان پدرش قطعه رومئو ژولیت را اجرا کردند. در جوانی توسط دربار استخدام شد ولی همچنان به اجرای موسیقی گروهی با خانواده ادامه میداد تا زمانی که خواهرش ازدواج کرد .فرانچسکا تا 1627 به عنوان معلم موسیقی ، خواننده ، مربی تمرین موسیقی و آهنگساز به دربار خدمت کرد .
تا سال 1614 گرانترین نوازنده و موزیسین دربار بود .اعتقاد بر این است که کاچینی یک آهنگساز سریع و پر کار است که دردربار با موزیسن های مرد برابری میکرد .مقدار بسیار کمی از موسیقی های او به جا مانده است . بیشتر قطعات ساخته او برای اجرا با تاتر کمدی در سالهای 1613 ، 1614 و 1619 تنظیم شده بودند.
در سال 16 مجموعه ای از 36 قطعه منتشرکرد . این قطعات دوئت باس و سوپرانو بودند با مضامینی از خطرات عشق و آهنگهای شاد ایتالیایی و متون مقدس لاتین.
در زمستان 1625 فرانچسکا اپرا کمدی باله آزادی روگیرو را به افتخار شاهزاده لهستان به روی صحنه برد . موسیقی احساسی شگفت انگیز صحنه های اولیه اپرا نشان میدهد که کاچینی طیف وسیعی از دستگاه های موسیقی-تاتری را در زمان خود تسلط داشته است .بخاطر اجرای عالی او ، شاهزاده ای که در مراسم حضور داشت، مجددا در اجرایی که او در 1628 در ورشو داشت شرکت کرد .
پس از درگذشت همسر اول فرانچسکا در دسامبر 1626 ، در 1627 مجبور به ازدواج مجدد شد تا اینکه همسر دوم نیز در سال 1630 درگذشت.در 1634 فرانچسکا با دو فرزندش به فلورانس بازگشت و به عنوان معلم موسیقی دختر خود و شاهزادگان وارد دربار شد . فرانچسکا تا سال 1641 به آهنگسازی و نوازندگی برای ن دربار مشغول بود تا اینکه در این سال به طور ناگهانی ناپدید شد !
منابع
·  Alexander, Ronald James and Savino, Richard (1997). Francesca Caccini's Il Primo Libro Delle Musiche of 16: A Modern Critical Edition of the Secular Monodies. Indiana University Press. ISBN 0-253-21139-5
·  Cusick, Suzanne G. (July 2009). Francesca Caccini at the Medici Court: Music and the Circulation of Power. University of Chicago Press. ISBN 0-226-13212-9.
·  Harness, Kelley (2006). Echoes of Women's voices: Music, Art and Female Patronage in Early Modern Florence. University of Chicago Press. ISBN 0-226-31659-9
·  Raney, Carolyn (1971). Francesca Caccini, Musician to the Medici and her Primo Libro, Ph.D. dissertation. New York University.
·  Raney, Carolyn (1980). "Francesca Caccini". In Stanley Sadie. The New Grove Dictionary of Music and Musicians. London: Macmillan Publishers Ltd. ISBN 1-56159-174-2.
·  Raney, Carolyn (1986). "Francesca Caccini". In James R. Briscoe. Historical Anthology of


آخرین جستجو ها